..

صدرای من دندون دار شد

 هوووووووووووراااااااا هوووووووووراااااااااا ..........   بالاخره تیزیه دندونت خودشو نشون داد. امروز وقتی مشغول گاز گرفتن لپ مامان جون بودی,مامان جون حس کرد که یه تیزی به صورتش خورده و بعد از معاینه های مامان بزرگی به این نتیجه رسید که دندونت داره درمیاد. الهی قربونت برم که آه و ناله های منو واسه نداشتن دندونت شنیدی و خواستی خوشحالم کنی. فقط میمونه آش دندونیت که انشالله وقتی مامان جون از ترکیه برگشت میپزیم واست.آخه فردا صبح میرن اول تهران و بعد ترکی ه. مامان جووون.... بابا جووون ....خوش بگذره. جوانه زدنه اول...
20 مهر 1392

پسرم رفته تولد

  ناز نازه مامان دیروز تولد 6 سالگیه فرهان جون بود.پسر دوستم خاله روهینا. اولش دو دل بودم که ببرمت یا نه. حتی به مامان جون گفته بودم که میبرمت خونشون تا اونجا بمونی. صبح که داشتی تخم مرغت رو میخوردی کلی برام دلبری کردی و دلم آب شد و یه لحظه تصمیم گرفتم که ببرمت. ظهر رفتی خونه مامان جون تا حموم کنی و منم آماده بشم. وقتی تموم شدم با بابایی اومدیم دنبالت.وااااای چه پسر ناز و خوشتیپی  شده بودی. بابایی ما رو رسوند خونه خاله روهینا و خودش رفت تا به کاراش برسه. پسرم فقط همینو بگم که رو سفیدم کردی.از لحظه ورود آروم و بی حرکت بغل...
13 مهر 1392

پایان 9 ماهگی و دندون بی دندون

  عشق مامان شما تو تاریخ 92/7/10 وارد ماه 10 زندگیت شدی. انشالله 100 ساله بشی فندق مامان. چند روز قبل برای کنترل های ماهیانه بردمت دکتر. شکر خدا همه چیز خوب بود.قدت 76 سانتی نتر و وزنت 10 کیلو و 150 گرم بود. به خانم دکتر گفتم که از غذاهای قاشقی مثل سوپ و پوره و سرلاک خوشت نمیاد و غذاهای مارو ترجیح میدی. قرار شد برات غذاهای انگشتی مثل کوکو درست کنم و از غذاهای خودمون هم بدم بخوری. پسرم به هیچ وجه قطره آهنت رو نمیخوری.تمام روش هارو امتحان کردم.داخل آبمیوه و یا غذات ریختم.با آب قاطی کردم.تو خواب دادم.در هر صورت قطره رو تف میکنی بیر...
13 مهر 1392

عکسدونی

  صدرای مامان,بالاخره عکسات با کلی مصیبت آپلود شد.   پسرم اینجا تو غذاخوری نشستی رو صندلی غذا و مثلا غذا میخوری.     آقا پسرم گشنشه... پس کو این دنر های ما ... ههههه   اینجا با مامان جون و خاله ندا و مامان خاله ندا رفته بودیم بیرون شام بخوریم.این عکسارو هم تو پارک جنگلی انداختیم. از نی نی سایت شمال تا پارک جنگلی ارومیه فعلا همین یه عکس رو گذاشتم تا از خاله ندا واسه عکسای خودش اجازه بگیرم بعدا بقیه رو هم میزارم.   اینجا تازه از خواب بیدار شدی و تقریبا 15 دقیقه همینجور درازکش خودتو واسم لوس کردی ...
12 مهر 1392

دندون....

صدرای من خواهشا فکری به حال دندونت بکن.داری وارد ماه 10 میشی ولی دریغ ازدندون. منتظریماااااااااااااااا ......... ...
8 مهر 1392

سلامی دوباره

  سلام عسلم.خوبی؟ صدرای مامان نمیدونم چجوری از شیطنت هات بگم تا دلیل غیبت های وبلاگیم رو درک کنی. فقط  اینو بدون که وقت نفس کشیدن هم نمیدی بهم.تا یه مدت قبل بیشتر خونه مامان جون بودی و من وقت آزاد زیاد داشتم تا به کارام برسم  ولی الان دیگه مثل قبلا راحت نیستم. چون طفلکی مامان جون خیلی خسته میشه و من سعی میکنم تا  مجبور  نشدم شما رو پیش مامان جون نبرم.به قول بابایی در دیزی بازه حیای پیشی کجاست؟ فدای تو پسر نازم بشم که روز به روز داری بزرگتر و سنگین تر میشی. خیلی دوست داری که راه بری.میگیری از مبل و میز و با دست دیگه خودتو میک...
8 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد